کرده ام کنکاش در دنیای میخ
نیست شیئی در جهان همتای میخ
سوزن ته گرد می گردد خجل
تا که می بیند قد و بالای میخ
دولت تدبیره دئنه مرحبا
وئردی "سبد" ائولره گلدی صفا
بیر بئله دولت اله دوشمز بابا
بیر کامیون یوک قاپیدا سالمیشام
« آچ قاپی آرواد قاپیدا قالمیشام »
بر هم زده خواب راحت شبهایم
دلواپس نانِ سفره ی فردایم
گفتی اس ام اس بزن ،زدم گفتی که
داراتر از این یک سبد کالایمش
در دلم نیست از این پس هوس صهبایی
ساقیا بهر من آور سبد کالایی!
اولویت به خدا با من شیدا باشد
«در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی»
کیست مفلستر از این شاعر مسکین که منم؟
«خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی»
بی تعلل سبدم را بده و شادم کن
بهخدا گر ندهی کِش بروم از جایی!
دست از طلب ندارم تا اینقَدَر بخوابم
بگشای در به رویم تا پشت در بخوابم
در طول روز خوابم، مانند جوجه چرتی
آیا شود که یکشب مثل بشر بخوابم؟
بهر اصلاح صورت و سر خویش
رفته بودم دکان سلمانی
چشم بد دور، دکّهای دیدم
از سیاهی چو شام ظلمانی
سقف دکّان به حالِ افتادن
در و دیوار رو به ویرانی
ای رفیقان! شد زمستان، زود فکر زن کنید
یک چراغ از بهر بعد مرگ خود روشن کنید
دختران فارغ التحصیل را در عقد خود
آورید و بر تن از گیسویشان جوشن کنید
دائم از غصه میزنم بر سر
زندگی مشکل است بیدلبر
دوستانم شدند بابا، و
بنده هستم هنوز بیهمسر
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
با اجازه از جناب مولوی
میکنم پا توی کفش مثنوی
حرف نی را بارها بشنیدهای
در کتاب درسیات هم دیدهای
حال بشنو حرف این غمدیده را
دلِ وامانده من، باز هم زار و پریشان شد
پرید از سینه بیرون، راهیِ دشت و بیابان شد
معطل ماند چون در پستخانه نامهی دلدار
پس از ده سال، آخر سرگروه ناامیدان شد
© تمامی حقوق متعلق به وب سایت نرم افزاری هف شنبه می باشد
طراحی وب سایت هف شنبه