باز باران، موذیانه
با گِل و لایِ فراوان
میچکد از سقفِ خانه
«یادم آرد روزِ باران»
زحمتِ فتّ و فراوان
ز هجرت دلبرا! لاستیکِ قلبم گشته سابیده
شده پاک درب و داغون، بس که در کوی تو چرخیده
به جون تو چشام- غیر از تو- هیشکی رو نمی بینه
از اون روزی که نور بالایِ رخسارِ تو تابیده
تریلیِّ غمت کوبیده آن سان بر ژیانِ دل
که بیچاره گرفته تو گاراژِ سینه خوابیده
به نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسن الخالقین
فریاد هی زدند که دنیا به کام شد
بر فرد فرد ملت ما احترام شد
این بار قصه نیست بیا و نگاه کن
یارانه ها رسید و ختم کلام شد!
ای جماعت، چطوره حالاتتون
قربون اون فهم و کمالاتتون
گردنتون پیش کسی خمنشه
از سَر بنده سایهتون کمنشه
پاسبان مردی به راهی دید و گفتا کیستی؟
گفت : فردی بی خیال و فارغ آزاده ام
گفت : از بهر چه می رقصی و بشکن می زنی؟
گفت : چون دارای شور و شوق فوق العاده ام
گفت : اهل خاک پاک اصفهانی یا اراک ؟
گفت : اهل شهر آباد و خوش آباده ام
گفت : خیلی شاد هستی ، باده لابد خورده ای
گفت : هم از باده خور بیزارم، هم از باده ام
دکتر پس از معاینه بنوشت نسخهای
گفتا: «برای رفع کسالت دوا بخور
این قرص و شربتی که برایت نوشتهام
هر شب دو قاشق و سه عدد ناشتا بخور
اما اگر دوا نتوانی تهیه کرد
جای دوا برو بنشین و غذا بخور»
دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
یک چای داغ لبسوز، با قند سر کشیدن
عالیست با مکافات فوق لیسانس گشتن
وانگه سماقها را با دوستان مکیدن
تا شقایق هست ما رد میکنیم
در نظارت سعی ممتد میکنیم
راه آنها را که از ما نیستند
با کمال معذرت سد میکنیم
مـا باده می زنیم و شما دست می زنی؟
ای شیخ! گوشه ها به من مست می زنی
مخمور و بی طهارت و لاقید و بی نماز...
هر طعنه ای که باشد از این دست،می زنی
© تمامی حقوق متعلق به وب سایت نرم افزاری هف شنبه می باشد
طراحی وب سایت هف شنبه