تقدیم به با معرفت‌های عالم (1)
۰ نظر طنز و سرگرمی

| تقدیم به با معرفت‌های عالم (1)

ای جماعت، چطوره حالات‌تون

 قربون اون فهم و کمالات‌تون

گردنتون پیش کسی خم‌نشه

 از سَر بنده سایه‌تون کم‌نشه

راز و نیاز و بندگی‌تون، دُرست

 حساب کتاب زندگی‌تون، درست

بنده می‌شم غلام دربست‌تون

 پیش کسی دراز نشه دست‌تون

 

از لب‌تون خنده فراری نشه

 خدا نکرده، اشکی جاری نشه

باز، یه هوا دلم گرفته امروز

 جون شما، دلم گرفته امروز

راست و حسینی‌ش، نمی‌دونم چرا

 بینی و بینی‌ش، نمی‌دونم چرا

خلافامون، از سر اختلاف نیست

 خلاف، خلافه، توش خطا اختلاف نیست

فرقی نداره دیگه شهر و روستا

 حال نمی‌دن مثل قدیما، دوستا

شاپرک‌ها، به نیش مجهز شدن

 غریب گزا هم آشنا گز شدن

تنگ غروب، که شهر، پرشد از«رپ»

 ما موندیم و یه کوچه علی چپ

 

خورشیده می‌نشست که ما پاشدیم

 رفتیم و گم شدیم و پیدا شدیم

رفتیم و چرخی دور میدون زدیم

 ماه که در اومد، به بیابون زدیم

آخ که بیابون چه شبایی داره

 شب تو بیابون چه صفایی داره

شب تو بیابون خدا بساط کن

 اون جا بشین با خودت اختلاط کن

دل که نلرزه، جز یه مشت گِل نیست

 دلی که توش غصه نباشه، دل نیست

این در و اون در زَدناش، قشنگه

 به سیم آخر زدناش، قشنگه

دلم گرفته بود و غصه داشتم

 منم براش سنگ تموم گذاشتم

نصفه شبی،‌ به کوه تکیه کردم

 نشستم و تا صبح، گریه کردم

سِجل و مدرک نمی‌خواد که گریه

 دستک و دنبک نمی‌خواد که گریه

ساعت الان حدود چهار و نیمه

 غصه نخور داداش، خدا کریمه

 

ابوالفضل زرویی نصرآباد

دیدگاه شما
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی