سلام ما به تو ای باران ، درود ما به تو ای دریا
دانلود آهنگ "فقط شبیه خودت هستی فقط شبیه خودت زهرا"
شاعر:علی رضا قزوه
خواننده: حامد زمانی
دانلود اهنگ بسیار زیبای حامد زمانی به اسم ” شبیه تو ”
یکی انگار داره دل رو به یه جای غریبی می کشونه
اون که با چادر خاکیش گناهای همه رو می پوشونه
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که بستی راه را در کوچه ها بر فاطمه
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
چه فرقی میکند این آدمی کز دور میآید
خودش راضیست یا با زور میآید
چه فرقی میکند با هالهای از نور میآید
و یا با حالتی ناجور،با مأمور میآید
عطر نرگس، رقص باد، آهسته میآید بهار
بر خلاف سال ماضی خسته میآید بهار
کس نمیداند که طعمش چیست، شیرین یا ملس
مثل بعضی میوهها سربسته میآید بهار
به شش چیزت آید امیری به دست
به گردونْت ساید سر از خاک پست
نخست آنکه فربه شود اشکمت
فراموش گردد غم عالمت
دو دیگر که از لوث غیرت، وجود
بشویی بدانسان که هرگز نبود
سه دیگر ببندی دم از گفتگوی
که رسوا شود مرد بیهودهگوی
سردار بدر، پاسدار شهید مهدی باکری فرمانده لشکر 31 عاشورا
تولد و کودکی
به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و با ایمان متولد شد. در دوران کودکی، مادرش را – که بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک) وارد جریانات
سردار سرلشکر پاسدار شهید مهدی زینالدین فرمانده لشکر علی بن ابیطالب(ع)
تولد و کودکی
به سال 1338 ه.ش در کانون گرم خانوادهای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش که بانویی مأنوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری،
کرده ام کنکاش در دنیای میخ
نیست شیئی در جهان همتای میخ
سوزن ته گرد می گردد خجل
تا که می بیند قد و بالای میخ
دولت تدبیره دئنه مرحبا
وئردی "سبد" ائولره گلدی صفا
بیر بئله دولت اله دوشمز بابا
بیر کامیون یوک قاپیدا سالمیشام
« آچ قاپی آرواد قاپیدا قالمیشام »
بالاخره بعد از دو سه ماه از اعلام خبری مکررش، توزیع سبد کالای ملت از سوی دولت آغاز شد. یک کارمند نزدیک به خط فقر به خبرنگار ما گفت:«بر این مژده گر جان فشانم رواست». و خبرنگار ما در پاسخ لبخند زد و گفت: «جانا سخن از زبان ما میگویی»!…. و دیگر هیچ کدام چیزی نگفتند.
شخص سومی که فیلسوف بود، گفت: «هر دو دارند در امتداد سطح افق، به صف طولانی توزیع سبد کالا نگاه می کنند که سر و ته آن معلوم نیست.»
© تمامی حقوق متعلق به وب سایت نرم افزاری هف شنبه می باشد
طراحی وب سایت هف شنبه